سنایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 108

1. ناز را رویی بباید همچو ورد

2. چون نداری گرد بدخویی مگرد

3. یا بگستر فرش زیبایی و حسن

4. یا بساط کبر و ناز اندر نورد

5. نیکویی و لطف گو با تاج و کبر

6. کعبتین و مهره گو با تخته نرد

7. در سرت بادست و بر رو آب نیست

8. پس میان ما دو تن زین‌ست گرد

9. زشت باشد روی نازیبا و ناز

10. صعب باشد چشم نا بینا و درد

11. جوهرت ز اول نبودست این چنین

12. با تو ناز و کبر کرد این کار کرد

13. زر ز معدن سرخ روی آید برون

14. صحبت ناجنس کردش روی زرد

15. کی کند ناخوب را بیداد خوب

16. چون کند نامرد را کافور مرد

17. تو همه بادی و ما را با تو صلح

18. ما ترا خاک و ترا با ما نبرد

19. لیکن از یاد تو ما را چاره نیست

20. تا دین خاکست ما را آب خورد

21. ناز با ما کن که درباید همی

22. این نیاز گرم را آن ناز سرد

23. ور ثنا خواهی که باشد جفت تو

24. با سنایی چون سنایی باش فرد

25. در جهان امروز بردار برد اوست

26. باردی باشد بدو گفتن که برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
* وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
شعر کامل
مولوی
* صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
* عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* شقایق سوختی دایم سپندش
* که از چشم خسان ناید گزندش
شعر کامل
وحشی بافقی