سنایی_حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقهالباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر (فهرست)

شمارهٔ 17-در شهوت و آز گوید

1. چیست دنیا و خلق و استظهار

2. خاکدانی پر از سگ و مردار

3. بهر یک خامش این همه فریاد

4. بهر یک خاک توده این همه باد

5. هست مهر زمانه با کینه

6. سیر دارد میان لوزینه

7. از پی گندمی درین عالم

8. چند باشی برهنه چون آدم

9. بهر گندم تو روح رنجه مدار

10. کادم از بهر گندمی شد خوار

11. در جهان بنگر از پی رازش

12. چه کنی رنگ و بوی غمازش

13. این جهان زان جهان نمودارست

14. لیکن آن زنده اینت مردارست

15. چون یکی بحر دانش آن به شرف

16. آخرش دُرج درّ و اوّل کف

17. خانه‌ای دان شکسته زیر و زبر

18. نقش دیوار پر درخت و سپر

19. نه درختیش میوه آرنده

20. نه سپر مرگ باز دارنده

21. راز دل هر دو بر تو بنموده

22. تو به غفلت زهر دو نشنوده

23. مانده اندر غرور او شب و روز

24. همچو آدینه کودکان از گَوز

25. صفت عُمر و مرگ و دولت و زیست

26. زیر دورِ زمانه دانی چیست

27. شاهد ابله و رقیب بهش

28. می شیرین و میزبان ترش

29. میزبان بی‌حفاظ و بی‌آزرم

30. خوردنی جمله سرد و آبش گرم

31. پس مریز ارت چرب باید دیگ

32. آب در دیگ و روغن اندر ریگ

33. راز این کلبه نفس غمّازست

34. عقل کل باز خانهٔ رازست

35. نچنی برگش ار چه با برگست

36. پس دویدنش حسرت و مرگست

37. به درِ عقل گرد تا برهی

38. از بلاها و زشتی و تبهی

39. مرد را عقل به بود دستور

40. ورنه ماند چو ابلهان مغرور


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هم ز وصف لبت زبان خجلست
* هم ز زلف تو مشک و بان خجلست
شعر کامل
اوحدی
* سزای خدمت شایسته است لطف چه منت
* ز خدمتم خجل و حقگزار خدمت خویشم
شعر کامل
وحشی بافقی
* مریز اشکِ من ای چشم خون گرفته که خواهم
* کنم نثار رهش آن دُر ِنسفتۀ خود را
شعر کامل
جامی