اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 28

1. زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را

2. خامی که دل ندارد این غم نباشد او را

3. گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم

4. زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را

5. عیسی مریم از تو گر باز گردد این دم

6. این مرده زنده کردن دردم نباشد او را

7. گویند: ازو طلب دار آیین مهربانی

8. نه نه، طلب ندارم، دانم نباشد او را

9. از پیش هیچ خوبی هرگز وفا نجستم

10. زیرا وفا و خوبی باهم نباشد او را

11. از چشم من خجل شد ابر بهار صد پی

12. او گر چه بربگرید، این نم نباشد او را

13. این گریه کاوحدی کرد از درد دوری او

14. گر بعد ازین بمیرد ماتم نباشد او را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وان قطرهٔ باران که برافتد به سمنبرگ
* چون نقطه سفیداب بود از بر طومار
شعر کامل
منوچهری
* طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد
* غیرت خلد برین ساحت بستان تو باد
شعر کامل
حافظ
* در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
* من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
شعر کامل
سعدی