مولوی_مثنوی معنویدفتر چهارم (فهرست)

شماره 8 - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده

1. گفت گفتم من چنین عذری و او

2. گفت نه من نیستم اسباب جو

3. ما ز مال و زر ملول و تخمه‌ایم

4. ما به حرص و جمع نه چون عامه‌ایم

5. قصد ما سترست و پاکی و صلاح

6. در دو عالم خود بدان باشد فلاح

7. باز صوفی عذر درویشی بگفت

8. و آن مکرر کرد تا نبود نهفت

9. گفت زن من هم مکرر کرده‌ام

10. بی‌جهازی را مقرر کرده‌ام

11. اعتقاد اوست راسختر ز کوه

12. که ز صد فقرش نمی‌آید شکوه

13. او همی‌گوید مرادم عفتست

14. از شما مقصود صدق و همتست

15. گفت صوفی خود جهاز و مال ما

16. دید و می‌بیند هویدا و خفا

17. خانهٔ تنگی مقام یک تنی

18. که درو پنهان نماند سوزنی

19. باز ستر و پاکی و زهد و صلاح

20. او ز ما به داند اندر انتصاح

21. به ز ما می‌داند او احوال ستر

22. وز پس و پیش و سر و دنبال ستر

23. ظاهرا او بی‌جهاز و خادمست

24. وز صلاح و ستر او خود عالمست

25. شرح مستوری ز بابا شرط نیست

26. چون برو پیدا چو روز روشنیست

27. این حکایت را بدان گفتم که تا

28. لاف کم بافی چو رسوا شد خطا

29. مر ترا ای هم به دعوی مستزاد

30. این بدستت اجتهاد و اعتقاد

31. چون زن صوفی تو خاین بوده‌ای

32. دام مکر اندر دغا بگشوده‌ای

33. که ز هر ناشسته رویی کپ زنی

34. شرم داری وز خدای خویش نی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد
* گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
* به که نفروشند مستوری به مستان شما
شعر کامل
حافظ
* از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
* زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
شعر کامل
حافظ